کاش تو برایم می خواندی.....

راز گشایی

 

بس کن این یاوه سرایی  بس کن

تا به کی خویش ستایی  بس کن

 

مخلصان لب به سخن وا نکنند

بر کٌن این ثوبِ ریایی ،بس کن

.

تو خطا کاری و حق آگاه است

حیله گر! زهد نمایی بس کن

.

حق غنی است،برو پیش غنی

نزد مخلوق ، گدایی بس کن

.

هر پرستش که تو کردی شرک است

بی خدا ! چند خُدایی بس کن

.

شرک  دَر جان تو منزل دارد

دعوی شِرک زدایی بس کن

.

تویِ شیطان زده و عشقِ خُدا؟

نبری راه به جایی ، بس کن

.

سیئات تو،به است از حَسنَات

جان من! شرک فزایی  بس کن

                                                         خیل شیطان نبود اهل الله   

ای قلم ! راز گُشایی بس کن

 

بس کن که در گفتار و نوشتار تو با همه ی ادعاهای پوچ بویی از حق نیست پس این قلم راکه

دردست ابلیس است عفو کن و راه خود پیش گیر ولی از رحمت خداوند تعآلی مأیوس مباش

که آن سر حلقه همه خطاهاست.

والسلام. 

 روح الله الموسوی الخمینی

۲۵ بهمن ۱۳۶۵

دیوان امام ره.

دخترک کوچولو ...

 
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
 
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش. بقال کاغذ رو گرفت و
 
 لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
 
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات
 
به عنوان جایزه برداری. ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد،
 
مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت:
 
"دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار
 
" دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
 
بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
 
و دخترک باخنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! -----------
.
.
.
.
 پ.ن : خدایا دستان تو بزرگترین دست هاست .
 

خرابه چراغونه امشب....

امشب حرم سقا غوغا بود....امشب حرم ارباب وعده قرار عاشقان بود...

امشب کنیزای ارباب در بین الحرمین سفره ی رقیه پهن کرده اند....

امشب خرابه شام روشن می شود....

امشب دلم خیلی گرفته است ارباب....

مرا دریاب ارباب....

امشب به نیابت دوستانم و تمامی بندگان دلشکسته خدا از باب القبله وارد حریم شاه میشوم. .

.

.

.

.

.این پست در جهت به یاد داشتن دوستان و ثبت دلنوشته ای از دل بود....




دلیل دیوانگی ی ی ...

 در کنار درب ورودی نشسته بودم تا سر وعده مان حاضر شود

آمد

اما صورتش قرمز و چهره اش درهم بود

نگاهش کردم ،ناخود آگاه پرسیدم :خوبی؟

جواب درست و حسابی نداد

با هم دیگر وارد حرم شدیم

اذن دخول را از حفظ با ناله و آه خواند

کفش هایش را درآورد ،گوشه ای از صحن جاگذاشت

متعجب از رفتارش شدم

وارد صحن انقلاب شدیم

در همان جای قدیمی نشستیم

صورتش را به سنگ های صحن چسباند

زار زار گریه کرد

آرام شد

نگاهم کرد و پرسید

مرا چه می بینی؟

گفتم :عاشق ، نه ، دیوانه

گفت: خداروشکر

دستم را گرفت  و حواله ام را نشان داد

شال عزا را داد و رفت

من ماندم با :

دیوانگی

زیارت

شال عزا

....

اسرار گریه بر امام حسین(ع) ....

سلمان (ره) می گوید: از کوچه بنی هاشم عبور می کردم

دیدم حسین در خانه نشسته و گریه می کند.

سبب گریه را از او پرسیدم

فرمود: چون فضیلت گریه بر خودم را زیاد از جدم پیامبر(ص)

شنیده ام ،می خواهم خودمم هم از این ثواب بی بهره نمانم.

...

چه عالمی دارد گریه بر مصیبت ارباب.

...

قربانی حضرت دوست ....

 

سال ۶۶ بود که به مکه مشرف شدم ،عضو کاروانی بودم که قرار بود

شهید بابایی هم با آن کاروان اعزام شود. ولی او نیامد و گفت :

{حضور من در جبهه ثوابش بیشتر از حج است.}

اما موقع خداحافظی گفت که سعی می کند تا روز عید قربان حنما خودش را به ما برساند.

اعمال شروع شد و بابایی نیامد تا صحرای عرفات.

داشتیم به سمت متا حرکت می کردیم که ناگهان بابایی را با لباس احرام و در حال گریستن دیدم.

سعی کردم خودم را بهش برسانم که گمش کردم.

وقتی به مکه برگشتم ،خبر دادند که سرلشگر " عباس بابایی " روز عید قربان به شهادت رسیده است.

((۳ صلوات هدیه کنید به شهید عباس بابایی))

...



بگذار ز شنبمی چو گل تر گردیم
از عطر ولایتت معطر گردیم

گویند که ایام کرامت شده است
آقا نکند دست تهی برگردیم

سیدهاشم وفایی

کنیز را به -اربابش -ببخشیددد...

* إِلَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكَ*

خدايا! از خشم و فرا رسيدن غضبت، به خودت پناه مي‏آورم

* إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَي مِنْكَ بِذَلِكَ *

خدايا! اگر ببخشايي، كيست كه از تو سزاوارتر به عفو باشد؟

* إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ *

خدايا! اگر مرا به جرمم بگيري، دست‏به دامان عفوت مي‏زنم.

 *وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ *

و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه كني، تو را به بخشايشت‏بازخواست مي‏كنم.

 *وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ *

اگر در دوزخم افكني، به دوزخيان اعلام خواهم كرد كه تو را دوست دارم.

....

این چند وقته این قدر از دست خودم دلگیر بودم

 که

دستانم قادر به نوشتن نبودند

اصلا حرف هایم جور نمیشدند

تا وقتی که مناجات شعبانیه میهمانم کرد

آن قدر این دعا و  مناجات دلبری می کند

که

 دل سیاه بنده ــــ را آرام و پاک کند.

خدا رو شکر که هنوز دلی مانده تا اشکی بریزد.

آن قدر حرف نگفته در این دل مانده

 که

دیگر صدای شکستنش را هم نمی شنوم

یادش به خیر

روزگاری ( بنده دلشکسته خدا ) بودم....

خسته ام از این دنیا.

خسته ام از این روزگار غرق دنیا.

خسته ام ...

خدایا امید به تو را در تمام لحظه ها حس می کنم.

خدایا با زبان بی زبانی مینویسم

خدایا شکرت.

از تمام بندگانت خواستارم که اگر گذرشان به این جا خورد

بنده را به کریم بودن *تو* ببخشند

و حلال کنند این دنیا و آن دنیا را.

فرصتی نمانده به شب های میهمانی...

بگذارید سبک و آرام خود را آماده کنم.

یا علی 


پ.ن:

کاش میشد از میان لحظه ها

لحظه ی دیدار را نزدیک کرد.

ای کاش !!!؟؟؟

.

.

.

دیدار وجه یار مگر کار هر کس است

این حرفا فقط ،ز لب اولیا خوش است

 

 

یابوفاضل دخیلک ....                                  

 یاعباس جی بالمای لسکینه ...

این روزها عجیب این ذکر را بر زیر لب زمزمه دارم

نمی دانم حکمت این روزها چیست...!!!

هر چه هست ،سپرده ام به رضای ،رضای خدا.

یا عباس ...



دل نوشت :

"هرگاه مردی همسرش را شب بیدار کند و نماز شب بخوانند ،

در زمره ی مردان و زنانی که بسیار یاد خدا می کنند ، محسوب می شوند."

پیامبراکرم"صلی الله علیه و آله"

بحار ، ج 87 ، ص 158

*با آنکه هرگز دلم نمی خواهد خواب آرام همسرم را بر هم زنم اما وقتی می اندیشم ،

هم پروازم نیاز دارد تا سجده های شکرش را شبانگاهان به جای آورد تا دنیا و آخرتمان خدایی شود ،

با نوازشی نرم او به سجاده دعوت می کنم . 

....

بی بی بی حرم....

بی بی بیا!

به غمکده ی ما سری بزن

اینجا محقر است

ولی خانه ی شماست ....

یا اماه .

طواف ِ حرم عشق

عاشقان حرم نور 

عازم ِ حرم نور ...

مقصد : نجف 

مبدا : کربلا 

نایب الزیاره ام ...

حلال کنید .

نوروز یا نو _روز ...

غفلت از «مرور ایّام» و «گذشت زمان» ...

امام علی‌ ـ علیه‎السلام ـ می‏فرماید: «مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ». یکی از موضوعاتی که

انسان باید از آن پند و عبرت بگیرد و متنبّه و بیدار شود مسأله «گذشت زمان» است.

هر «روز» در قیامت گواهی است بر اعمال انسان

امام صادق ـ علیه‎السلام ـ 
 فرمودند: «مَا مِنْ يَوْمٍ يَأْتِي عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا يَوْمٌ جَدِيدٌ»،

 هیچ روزی نیست که بر فرزند آدم وارد می‏شود، مگر اینکه آن روز به او می‎گوید: من برای تو روزی نو و جدید هستم!

«أَنَا يَوْمٌ جَدِيدٌ»، من نوروزم!

 «وَ أَنَا عَلَيْكَ شَهِيدٌ»، من برای تو روز نویی هستم!

و من، یعنی زمان، نسبت به تو گواهی دهنده هستم!

«فَافْعَلْ فِيَّ خَيْراً»، در من عمل خیر انجام بده،

«وَ اعْمَلْ فِيَّ خَيْراً أَشْهَدْ لَكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَإِنَّكَ لَنْ تَرَانِي بَعْدَهَا أَبَداً»،

من در روز قیامت نسبت به رفتار تو شهادت می‎دهم و تو پس از این هیچ‏گاه من را نخواهی دید مگر در روز قیامت.

هر روز که می‏گذرد، تو کم می‏شوی!


از حسین بن علی ـ علیهما‎السلام ـ منقول است که فرمودند:

«یَابنَ آدَم اِنَّمَا اَنتَ ایّامٌ کُلَّمَا مَضی یَومٌ ذَهَبَ بَعضُکَ»؛

ای انسان! ای فرزند آدم! تو روزگار هستی،

«اِنَّمَا اَنتَ ایّامٌ»، تو خودت روزگار هستی، تو ایّام و روزها هستی،

هر روزی که می‎گذرد مقداری از تو کاسته می‎شود. این طور نیست که تو ثابت باشی و روزگار بگذرد،

 تو ساکن باشی و او گذرا باشد. هر روز که می‎گذرد مقداری از ما نیز می‎گذرد و از ما کاسته می‏شود،

هر ماه و سالی که می‌گذرد، یک ماه و سال نیز از ما کاسته می‏شود؛ یعنی هر روز و ماه و سالی که می‏گذرد،

همان میزان سرمایه و هستی انسان که عمر اوست نیز خواهد گذشت. با گذشت روز و ماه و سال هستی ما هم می‎گذرد.

.....

دل نوشت:

غم هایی در دلم هست ،

منتظر رهایی اش هستم...

به امید آن روز.

آمدن روزهای نو ـ مبارک.

التماس دعا

حلال کنید

یا علی


ارباب حوبم ،پیرن سیاتو عشقه ه ه ه ...

از تمام رمز و رازهای عشق

جز همین سه حرف

جز همین سه حرف میان تهی

چیز دیگری سرم نمی شود

من سرم نمی شود

ولی ...

.

.

راستی

دلم

که

می شود!!!!


دل نوشت:

چه عالمی دارد گدایی درخونه ی ارباب...!

از لباس سیاه عزایش بگیر تا نمک غذای نذری اش.

از لباس سیاه خودم می نویسم:

تو حرم امام رضا ، به اذن آقا ، برتن کردم.

تو هیئت ها ،به اذن مادر سادات ،عزاداری کردم.

تو دلم ،به اذن ارباب ، با عمه سادات عهد ها بستم.

.

.

.

از جون و دل رضا شدم به رضای او ،تا به اذن مادر سادات شدم عروس او....

درب رحمت خدا ،مثل همیشه باز شد به رویـــــمان ،آمد نیایش زندگیمان.

.

.

اولین روز ربیع الاول :

تو حرم امام رضا ،به اذن امام رضا،درآوردم از تن ،لباس عزاداری ارباب را.

هفده ربیع الاول:

تو حرم امام رضا، به اذن مادر سادات ،با نگاه امام عصر(عج) ،بستیم عهد آسمانی رسول الله را ...

....

دلبری برگزیده ام که مپرس ...

آقا ؛

قراره شاه و گدا که یادتان هست ...

مشهد ،

حرم ،

ورودی باب الجوادتان ...



آقا
غیره درگاه تو من جای ِ دیگه ندارم 

خودتم خوب می دونی آقا غیره تو مولا ندارم


بغض نوشت : 

این بار بی ما، شهادت امام ِ رئوف نایب الزیاره جمیع دوستان ست ، دوست ِ ما 

به توفیقاتت مدام حسرت خورده ام ، این بار هم ...

یادمان باش در لحظه لحظه های عزای امام رئوف .

دعایم کن ، دعا . . .

آرام جانم ....

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!

سلام! ضامن آهو، دل شکسته من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید

....

طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید


برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید.

.


دل نوشت: دلی را در اطراف ،صحن و سرایت ـ جا ـ گذاشته ام.

کی بیایم ؟؟؟!!!!

-

وقتی وارد صحن سید الکریم شدیم ،از سرمای شدید ،دستان گرمش را

فشردم.خنده ای بر لب زد و جانم را در هم گرفت.

ای آرام جانم ، خنده ات پایدار.

التماس دعا

یا علی


فدای صحن و سرای دلت ....

ای پدر جان عجب دلی _ دارم

ای پدر جان عجب سری _ دارم

گیسویم را به پایت_ می ریزم

تا ببینی چه دختری_داری.

....

بی بی جان _عشق بازیت جان را به لب میرساند.



پ.ن: مشهدی نیستم ،مشهد زندگی نمی کنم ،اما بچه محله ی امام رضا هستم.

به نیابت از همه به پابوسشان می روم.

....

دل نوشت: (فقط برای خدا)

روزگاری شده است احوالاتمان.

انگاری..،

سوار بر منوریل به دنبال مسیر زندگی یا همان صراط المستقیم می روم.

اما نمی دانم چرا حال، باید خود را در پیچ های خطرناک جاده

یا در چاله های جاده ،ببینم!!!!

یا خدا ،به کجا می روم؟؟؟

((ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده.))

نوری برایم فرستاده ای که خیر و برکت زندگی ام شده است.

اما آخر ،زندگی ام مملوء از نورهای تو بود

چرا چشمانم را بسته بودم؟؟؟

چرا اینگونه دوستم داری که نگین وجودم را سبز بهشتی کردی؟؟؟

ذهنم پر شده از چرا های عاشقی ....!

جان_ داده ات_ به فدای عاشقانت.

الرحمان والرحیم هر دو دنیایم، دوستت دارم.

ترس از امتحانات_ الهی را به وجود بهشتی اش قسم می دهم تا آرام شوم.

التماس دعا

یاعلی


عقیلــــــــــــــــه بنی هاشم ...

ای زن !

قرآن بخوان ،تا مردانگی بماند

قرآن بخوان ،به نیابت کل آن سی جزء

که با سر انگشت نیزه ورق خورد

قرآن بخوان و تجوید تازه را

به تاریخ بیاموز و ما را

به روایت پانزدهم معرفی کن

قرآن بخوان ، تا طبل هلهله

از های و هوی بیافتد

....

تاریخ زن ، آبرو میگیرد

وقتی پلک صبوری می گشایی

و نام حماسی ات بر پیشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد:

زیـــــــنــــــــــــبــــ !


پ.ن:

این روز ها سعی می کنم آروم باشم اما خاطراتی و حرفایی سوزان تر از همیشه

ما را میهمان خود می کنند.(یا حنان)

بزرگوار ،کمی بزرگ باش .(ارباب نوکر و ذاکر زیاد دارد ، تو چگونه باشی مهم است)

.

دل نوشت:

گاهی شده خسته تر از همیشه یه دنبالت دویدم ،اما تو همیشه قدم هایت را شمردی.

 

آقا برگردد...

خبرت آمده

دست به کارند همه

شهر آذین شده

بازار چه غوغا شده اند

سنگ ها دست به دست از همه جا جمع شده

پای خاکستر و آتش همه جا وا شده است

کوچه هایش مثل مدینه تنگ است

وای هر کوچه پر از روضه ی زهرا شده است.

.

.

.

آه ، آقا برگرد، آقا برگرد....


ساعت شما چند است؟!

آغاز ابرها

در ساعت یک است به وقت نجف

کمی پس از دو

باران گرفت

در کنار بقیع

درست ، ساعت سه

توفان شد

در کربلا 

حالا به ساعت من

فقط کمی به لحظه ی موعود مانده است!


پ.ن: حال و هوای این پست کمی متفاوت است!

سببش هم دستانی ست که این پست را تایپ کرده است! :)

رفیق جون دنیا دو روزه !!!

كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (المدثر/38)

شما اگر سیبی را افقی و به سمت مقابل پرتاب می کنید

هرگز به سمت شما باز نمی گردد.اما اگر همین سیب را

مستقیم و به سوی آسمان پرتاب کنید دیر یا زود به خود

شما باز می گردد.یادمان باشد خداوند دنیا را افقی نیافریده

بلکه کاملا عمودی خلق کرده است.

پس آدم ها هر چه می کنند به خودشان باز می گردد.


پ.ن:

شب شهادت امام محمد باقر (ع) را به تمامی شیعیان تسلیت عرض می کنم.

امشب مدینه غریب تر از همیشه دیده می شود.

دوست ندارم از حال و هوای مدینه بنویسم.

ما را همین بس.

التماس دعا

یا علی


عقدی در آسمان ....


به دخترش گفت : تو از پیوند علی با من و سبقت او در اسلام و شاهندگی اش آگاهی.

او تو را از من خواستگاری کرده .

نظرت چیست ، فاطمه؟


رو بر نگرداند :به خلاف خواستگاری های عمر و ابوبکر و دیگران.

گونه هایش گل انداخت .سرش را انداخت پایین.

پیامبر بر خاست و گفت : "الله اکبر .خاموشی او خوشنودی اوست. "

****

خطبه ی عقد را که خواند ، گفت : " ای مردم ، بدانید که من هم مانند شما 

دختر می گیرم و دختر می دهم.

اما فاطمه "تنها"دختری بود


که خدا در آسمان عقدش را بسته. "


.
.
.


پ.ن:

- سالروز ازدواج مولا علی (ع) و مادر سادات را به تمام عالم تبریک می گویم.


- طلا را با آتش ، زن را با طلا ، و مرد را با زن ،آزمایش می کنند.

آقایون قضاوت...!!!

 وقتی حضرت آقا (حفظه الله) در جمع مسئولين سازمان حج كه راجع به فساد بزرگ مالي صحبت مي كردند.

 ،نكته اي ذهنم را عجيب درگير خود كرد.

ايشان فرمودند :وقوع چنين مسائلي، ذهن و دل مردم را مشغول، و دل بسياري را نيز مي شكند
 و آيا اين سزاوار است كه بخاطر عمل نكردن مسوولان، مردم به سبب اين حوادث ناراحت شوند
و حتي برخي اميد خود را از دست بدهند.

تا كي قرار است مردم چوب بي مسئوليتی، مسئولين را بخورند!!!!

وقتي اين فساد مالي را كشف كردند ،همشان هول شدند كه من پيدا كردم ،من پيدا كردم

وقتي وظيفه دارند به اين فساد رسيدگي كنند ،فتوا صادر مي كنند كه تهمت نزنيد كي گفته اختلاس،

كي گفته فساد .....( نگوييد بگذاريد ديگر دزدان محترم به كارشان برسند. اوخي ي ي ي )

مردم را نسبت به خودتان بي اعتماد كردين كه حرفي نيست

اما خداوكيلي نگذاريد نسبت به حكومت و اشخاص بزرگ جامعه بدبين بشوند.

شما مسئولين در قبال مردم.

چرا بايد اين قدر بي خيال باشيد كه حضرت آقا از خواب بيدارتون كنند!!!!

فتنه 88 كم در خواب بوديد....!!!!

نمي دانم با اين جماعت بايد چگون حرف زد،

آقايون قضاوت، كاش اندكي كه به فكر احترام و حرمت دزدان بوديد به فكر راي عدالت بوديد.

خدا كند افتخارتان اين نباشد كه قاتلين قتل هاي خياباني را به مجازاتشان رسانده اید آن هم بعد از مدتي.

خدا كند  د د د د.

انشالله خداي مهربان و كريم ،همه را هدايت كند اول بنده را و بعد دوستداران كشور .

التماس دعا

یا علی

خاله زن ک ها ااااا!!!!

وقتی برف شب ببارد ،روز آب می شود.

جرف های مردم هم مثل برف است روی آن حساب باز نکن

امروز چیزی می گویند ،فردا چیز دیگری.

اگر روی سرسره چیزی گیر کرد ،روی زبان مردم  هم حرف گیر می کند

اینجاست که قرآن می گوید:

فقط حرف خدا را بالای سر حرف ها بدان.

** کلـمة الله هی العلیا **

سخن خدا بالاست.

نکته:

چون سخن او بالاست تو را هم بالا می برد ،بالا که رفتی افق دیدت زیاد می شود.


پ.ن :

دوستان و رفقای نت و دیار دنیا ،مواظب صادرات و واردات دهان باشند، که ضررش عجیب دل ها رو

می سوزونه.

التماس دعا

یا علی

مرد باش!!!!


وقتی توی فوتبال توپ را شوت می کنند، خوب تماشا کن

توپ که ضربه می خورد

بالا می رود ، جلو می رود

گاهی هم گل می شود

اما پا که ضربه می زند به عقب بر می گردد،با شتاب هم بر می گردد.

****
یادت باشد اگر از سر نامردی زیر حیثیت و آبروی مردم شوت کردی

او دیر یا زود بالا می رود و عزیز می شود.

اما تو عقب می افتی.

این را گفتم که دور نامردی یا به قول قرآن :

«لاتظلمون ولاتظلمون»

((نه ستم کن نه ستم بپذیر))

دور ظلم را خط بکش و مردانه زندگی کن.

من نمی گویم خدا می گوید.


سعی کرده ام  زندگی را وقف تو کنم.اما چه کنم که چه قدر بد کردم!!!!

وقتی زمان به این روز می رسد ،حرف های اطرافیانم تغییر می کند

همه جوری از خاطرات آن زمان برایم نقل می کنند:

از اذان گفتن حاج رضا و قصه ی انتخاب نامم.(دلتنگ دستان پر مهرتم حاجی جون)

هنوز ۵ ساعت عمر نکرده بودی ،که حاجی زیر عبایش به هیئت برد

تازه یاد گرفته بودی که دست و پایت را تکان دهی که در حرم سه ساله (گریه را شروع کردی)

.

.

.

چه قدر زود گذشت مادر ،چند ساله شده ای؟؟؟؟

از شرم سرم را پایین می آورم ،بوسه یه دستانش می زنم

با لبخندی تلخ می گم،کاش متولد می شدم از این همه سیاهی.

کاش ... کاش....!

تو که دوستش نداری !!!

هنوز ندیده بودیمش ولی همه مخالف بودیم ،جز پدرم که به واسطه رابطه استاد و شاگردی

در این چند سال شناخت کاملی ازش داشت.چند ماهی ،من هی سکوت می کردم

و او هی نماینده می فرستاد.

*****

همراه زنی میانسال در اتاق نشسته بودم و سه آقای نورانی هم در حیاط خانه

پیدا بودند.از زن پرسیدم:اینها که هستند؟گفت:

آنکه سمت راست نشسته و عمامه سیاه داره ،پیامبر اکرم(ص) و آنکه در وسط خانه

نشسته و عمامه سبز دارد،حضرت امیر (ع) و آخری که عمامه سیاه دارد امام حسن (ع)

است.خیلی خوشحال شدم و خواستم وارد حیاط شوم که آن زن جلویم را گرفت

و گفت :((تو که آن ها را دوست نداری !)) از خواب پریدم.

******

من و امام خمینی (قدس)_در نیمه ماه رمضان و شب ولادت امام حسن (ع) عروسی

کردیم.آن هم در خانه ای که وقتی وارد آن شدم همان حیاطی را دیدم که در خواب بود.


پ.ن:

. زن ها غالبا نیاز به "همدردی و همراهی "دارند.،ولی مردان کماکان "نظر کارشناسی"می دهند.

. گل سرخ زندگی ، نیاز به مراقبت "همیشگی" دارد.

. راستی ، قدم هایت گل باران، عزیز دل ....


جماعت ....

جعبه شیرینی را جلو بردم و تعارف کردم.یکی برداشت و گفت:

می توانم یکی دیگر هم بر دارم؟ گفتم:این حرفا چیه سید *؟!

و سید یک شیرینی دیگر هم برداشت ،اما هیچ کدام را نخورد.

کار همیشه اش بود.هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا

شکلاتی تعارفش می کردند، بر می داشت ،اما نمی خورد.

می گفت:((می برم تا با خانه و بچه ها با هم بخوریم.))به ما

توصیه می کرد که این خیلی موثر است که آدم شیرینی های

زندگی اش را با خانواده اش تقسیم کند.شاید برای همین هم

همیشه در خانه نماز را با جماعت می خواند.

((شهید سید مرتضی آوینی))

..

هدیه ای همچون فاتحه را دریغ نفرمایید....

بچه محل امام رضا ....

در شهر مشهد زندگی می کردم و بچه محله امام رضا بودم

در قم درس می خواندم.شب خواستگاری قرار من و مادرم شد

ایستگاه قطار

خیلی دلم شور می زد،به نظرم این دختر بهترین دختر دنیا بود و باید

این وصلت سر می گرفت و لا غیر!

بنابراین از خوابگاه که به قصد ایستگاه خارج شدم،سر راهم یک سری

به حرم زدم و دو رکعت نماز خواندم و توی دلم به انواع و اقسامی که می شد

حضرت معصومه را (س) را قسم دادم که خودش مشکلات را حل کند.

یک وقت دیدم یک آقای میانسالی آمد نشست کنارم و گفت ((زیارتتان که تمام شد

زیارت نامه را می دهید ما هم بخونیم؟))و من دادم.مدتی که گذشت ،سرصحبت را

باز کرد که جامعه بد شده و دیگر به هیچ کس نمی توان اعتماد کرد و از این حرفا.

من که کنجکاو شده بودم ،پرسیدم منظورتان چیه؟و او گفت:هیچی دخترمان را

فرستادیم درس بخواند،حالا هنوز دو سال نشده یک پسر شهرستانی با دست خالی

آمده خواستگاریش.من که گویی کتری آب جوش روی سرم ریخته باشند،مثل کسی

که از یک هم درد دفاع می کند،شروع کردم به بحث که ((چه اشکالی دارد؟بالاخره

که باید دخترتان ازدواج کند ،کی بهتر از دانشجو؟))و خلاصه از ما اصرار و از آن آقا انکار.

اما جای شکرش باقی بود که دست آخر گفت:<<امیدوارم دختردار بشوی و دخترت دانشجو

باشد ،ببینم باز هم از این حرف ها می زنی.>>گفتم : انشاالله و بلند شدم و به قصد ایستگاه

قطار بیرون رفتم.

.

****

.

آن شب وقتی با دسته گل و شیرینی ،به همراه مادرم وارد حیاط شدیم

یک آقای آشنایی با لبخند منتظر ما بود ،

بعله پدر خانم بنده همان آقای طرف مباحثه آن شب بود ....


پ. ن :

. گوشه ای از خاطرات جمعی از بزرگان.

. هدیه ای باشد ، برای عزیزانی که در نزدیکی ام به زودی زود به خانه ی بخت دنیا سفر می کنند.

. توکل و توسل خالصانه در تمام لحظه های عمر  به اهل بیت را ،هدف آرزوهایمان کنیم که یا درش

قسمت یا حکمت است.در هر صورت خیر است انشالله.

. مطلب تولد عزیز دل را به دلیل افرادی از خود مطمئن ،... عدم ثپت خورده است.

                        

همین جوری فکر کردن....

همين جوري وقتي مي نشينم و به زندگي كردنمان فكر مي كنم ،يا مي خندم يا غم عالم بر دلم سر مي زند.

وقتي ميشنوم لندن اين طور دارد در آتيش ،آتيش بازي مسئولينشون ميسوزد ،ياد مهر و عطوفت

شان در سال 88 ميافتم (اوخي)

وقتي ميشنوم قحطي زدگان سومالي ،دسته دسته ،بي آب و نون ،جانشون را از دست مي دهند،ياد

حقوق بشر ميافتم كه تا الان هيچ حقوقي به بشر نداده.

وقتي ميبينم مبارك  رو تو قفس آهني انداختند ،ياد قفس هاي مجلل سران فتنه ميافتم ،كه طفلي ها

چه قدر رنج ميبرند.(اوخي)

وقتي عدالت مصر رو ميبينم كه حتي براي ظاهر سازي كارهايشان فرعون كشورشون رو به پاي ميز

محاكمه ميكشونن ،امارئيس قضا يك بار براي دلخوشي مردم هم حرفي از احظاريه براي خاندان

هاشمي را نزد.البته خب حق دارن ،

آقا مهدي كه درحال تحصيل است در انگليس

آقا محسن هم در مترو خدمات ارائه ميده و(به طور نا محسوس)

آقا یاسر که مطمئنا در فکر خدمت به کشور و این حرفاست.

،فائزه خانوم هم كه فعاليت فرهنگي دارن ،

 فاطمه خانومم كه در حال زندگي وامرار معاش است

اكبر آقا هم كه در سياست غرق شده است ،

عفت خانومم كه بيانيه فتنه گران را ارائه ميده ،

عموي بچه ها هم كه سرش تو لاك خودشه.(اوخي حيف اين خاندان نيست در اينجا هدر ميشوند)

وقتي ميبينم كه صدا و سيما چه قدر تلاش كرده براي ماه رمضون ،انگشت بر دهنم ميگيرم كه چرا

مردم به سرويس بيگانه رو آورده اند!!!!(واقعا چرا )

فيلم به اين قشنگي ،دختر و پسر ،دوروح ،مي توانند دكتر بشن ،هم مي توان مهندسي بگيرن.هم

ميتونن با همديگر تبادلاحساسات كنند .با هم بيرون برن و ....(اي جان چه فضاي دست نيافتني...)

یا برای شاد شدن دل مردم ،از ذکر خنده بازار که کل هم تمسخر و غیبت افراد .(این هم یه جور فرهنگ)

اما خب قابل تشکر از برنامه ماه عسل ،پارک ملت ،... و شبکه IFILM که کل هم خانواده رو دور هم جمع کرده.

وقتی میبینم تو مسجد ارک ،بچه ی 40 روزه تو نی نی لای لای نرم به مناجات گوش میده لذت میبرم.

وقتی میبینم زمان مناجات همه سکوت می کنن و(فکر می کنند) آرامش میگیرم.

وقتی دعای افتتاح را میشنوم ،دل را روانه مسجد الحرام می کنم و حس انتظار را بیدار.

ای ای ای ،وقتی میبینم و میشنوم از رفقا، که سراغ (عزیز دلم) را میگیرن ،اشک از چشمانم جاری میشه و...

.

.

.

وقتي ميبينم و ميشنوم ،فقط بايد فكر كنم تا بعضي ها رو نه بشنوم نه ببينم .هنگ مي كنم!!!


چه قدر سخت است همين جوري فكر كردن ....

پ.ن:

قبول باشه نماز و روزه و عبادات و مناجات و ....

شب وفات اولین زن مسلمان ،جده سادات ،حضرت خانم خدیجه کبری (س) رو تسلیت عرض می کنم.

هر چند که ایشون رنج و درد بسیاری برای مسلمان بودند کشیدند ،و با مردم جاهل مدارا کردند.که این کار

کمتر از جهاد نمی تواند باشد.انشالله خدا نیرو و همت دهد تا خدیجه وار از ولایت حمایت کنیم.

.

پست بعدی شرح حال رفیقم(عزیز دلم) را می نویسم به امید خدا.

امروز قرار بود جایی باشم ولی به دلیل بیماری قدیمی در خانه بستری شده ام.(دعایم کنید)

همین جا عذر بنده را پذیرا باشید بزرگواران.

التماس دعا

یا علی


در مذمت مصاحبت نا محرمان

بر تو باد كه قوه شهويه را به گرسنگي ضعيف كني

و آنچه باعث هيجان شهوت مي شود از خيال زنان و تصور ايشان و نگاه كردن و سخن گفتن و

خلوت نمودن با آنها احتراز كني

و اقواي اسباب هيجان شهوت اين چهار تاست:

و از اين چهار تاثير نظر كردن و خلوت نمودن بيشتر است 

و از اين جهت خداي فرمود قل للمومنين يغضوا من ابصارهم

و ابليس لعين گفته است كه نگاه كردن كمان قديم من است و تيري است كه هرگز آن را خطا نمي كنم 

و از يحيي بن زكريا پرسيدند كه ابتداي زنا و منشا آن چيست فرمود نگاه كردن و آرزو نمودن.

و چون نظر كردن باعث هيجان شهوت مي شود شريعت مقدسه حرام كرد نظر كردن هريك از مرد و زن را به ديگري 

و حرام نمود شنيدن مردان و زنان سخنان يكديگر را مگر در حال ضرورت

و به اين سبب بود كه سلاطين اسلام كه پناه مذهب و دين و حصن حصين شرع و آيين اند 

و حكام دين دار و علمايي كه حكم ايشان نافذ بود در اعصار و امصار از تردد

زنان در كوچه و بازار بدون حاجت و ضرورت 

و از اجتماع ايشان در عيدگاه ها و مساجدي كه موجب نظر كردن

به مردان و مظنه فتنه و فساد مي بود منع مي نمودند...

منهاج السعاده ملا احمد نراقي

ما رَأَیتُ اَصحاباً اَبَرَّ وَ اَوفی مِن اَصحابی  

ابا عبدالله. علیه السلام. در شب عاشورا فرمود: من اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم...

یکی از علمای بزرگ شیعه گفته بود: من باور نداشتم که این جمله را ابا عبدالله فرموده باشد به این دلیل که با خودم فکر می کردم اصحاب امام حـ سـ یـ ن .علیه السلام. خیلی هنر نکردند، دشمن خیلی شقاوت به خرج داد. امام حسین است، ریحانه پیغمبر است، امام زمان است، فرزند علی است، فرزند زهرا است، هر مسلمان عادی هم اگر امام حـ سـ یـ ن .علیه السلام. را در آن وضع می دید او را یاری می کرد، آنها که یاری کردند، خیلی قهرمانی به خرج ندادند، آنها که یاری نکردند، خیلی مردم بدی بودند.

این عالم می گوید: مثل اینکه خدای متعال می خواست مرا از این غفلت و جهالت و اشتباه بیرون بیاورد. شبی در عالم رؤیا دیدم که صحنه کربلاست و من هم در خدمت ابا عبدالله آمده ام اعلام آمادگی می کنم. خدمت حضرت رفتم، سلام کردم.

گفتم: یابن رسول الله، من برای یاری شما آمده ام. من آمده ام جزء اصحاب شما باشم.

فرمود: به موقع به تو دستور می دهیم.

وقت نماز شد ... (ما در کتب مقتل خوانده بودیم که سعید بن عبدالله حَنَفی و افراد دیگری آمدند، خود را سپر ابا عبدالله قرار دادند تا ایشان نماز بخواند)

فرمود: ما می خواهیم نماز بخوانیم، تو در اینجا بایست تا وقتی دشمن تیراندازی می کند، مانع از رسیدن تیر دشمن شوی!

گفتم : چشم می ایستم.

من جلوی حضرت ایستادم، حضرت مشغول نماز شدند. دیدم یک تیر به سرعت به طرف حضرت می آید، تا نزدیک من شد، بی اختیار خود را خم کردم، ناگاه دیدم تیر به بدن مقدس ابا عبدالله اصابت کرد. در عالم رؤیا گفتم: «اَستَغفِرُ الله رَبّی وَ اَتوبُ اِلَیه» عجب کار بدی شد، دیگر نمی گذارم. دفعه دوم تیری آمد، تا نزدیک من شد، خم شدم، باز به حضرت خورد. دفعه سوم و چهارم هم به همین صورت خود را خم کردم و تیر به حضرت خورد.

ناگهان نگاه کردم دیدم حضرت تبسمی کرد و فرمود: «ما رَأَیتُ اَصحاباً اَبَرَّ وَ اَوفی مِن اَصحابی »
مقتل مطهر